پارت شصت و دوم :

آروم ماشین رو به حرکت در می یاره ،می‌شنوم زیر لبی می گه:با این لباسهایی که تو پوشیدی ،کجا میشه رفت آخه تو بگو.
با این حال اهمیتی نمی دم و فقط چشمهام رو می بندم.سرم عجیب درد می کنه ولی آروم ترم.قلبم انقدر اروم‌ می زنه انگار نه انگار که تا همین چند دقیقه ی پیش از غصه در حال انفجار بود.شایدم چون آرومه من آروم‌ می‌شم.اهل داد و بیداد بیخود نیست.شایدم به نظرش من ارزش خورد شدن اعصابش رو‌ ندار

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    💋💐💐💋

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ❤️

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.